سلام‌ِ با جواب

دوش گفتم: بکند لعل لبش چاره‌ی دل؟

سلام آفتاب متعادل


سلام آقا


خواستم به شما بگویم که هرچقدر می‌نویسم، شما بگذارید به حساب بندگی‌ام. واقعا می‌نویسم که یاد بگیرم، می‌نویسم که حرفه‌ای شوم، می‌نویسم که به دردی بخورم. ما همین یک سلاح را داریم. شما جهاد ما را با همین شمشیر شکسته امضا کنید ... وسع ما فعلا بیشتر از این نیست ... امیدوارم این‌ها بهانه نباشد. امیدوارم اگر دارم اشتباه می‌روم بهم متذکر شوید ...



به جای همه‌ی حرف‌هایی که با شما نزده‌ام
به جای همه‌ی سلام‌هایی که نداده‌ام
یا نه، به جای همه‌ی سلام‌هایی که پاسخ نداده‌ام:

سلام
من خسته و شکسته و بی یار و یاورم
و شما، آفتابی که روشن است و نمی‌سوزاند ...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان